اولین مسافرت زندگیت
امروز چهارشنبه 30 شهریور سال 90 هستش. من و بابایی تصمیم گرفتیم با باباجون اینا و دایی جلال و عمو فرهادینا بریم شمال و به این ترتیب اولین مسافرت زندگیه دختر قشنگمون کلید خورد. عزیزهدل مامان تو هنوز چهل روزت نشده که اومدیم مسافرت. امروز به طرف کلاردشت راه افتادیم و قراره که یکشنبه 3مهر برگردیم. خدا رو شکر هوا خلی خوب بود تازه یه کمی هم سرد بود. تو خونه باید حتماً شوفاژ روشن میکردیم وگرنه یخ میکردیم. مامانی شما دل دردات از مسافرت شروع شد، شبا بی دلیل گریه میکردی و اصلاً نمیخوابیدی. ولی تو روز خوب میخوابیدی، با اینکه همه کمک میکردن ولی واقعاً خیلی سخت بود که بشه آرومت کرد. از دکترت وقت گرفتم که برگردیم ببرمت پیشش. در هر حال با تمام سختی و خستگی ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:56